نگاهی به جستار «چگونه می توان با تلویزیون کنار آمد؟»
(1) مقدمه
دکتر رضا داوری اردکانی بیش از 60 سال است که در عرصۀ فکری و فلسفی و روشنفکری ایران زمین حضور دارد. جدای از آثار فلسفی دکتر داوری، اگر بخواهیم او را به جریانی در تاریخ روشنفکری ایران معاصر نسبت بدهیم باید از نحلهای یاد کنیم که با سید احمد فردید آغاز می شود و البته زیرشاخههای متفاوتی به خود می گیرد. فردید شاگردان بلاواسطه و باواسطۀ زیادی داشت که رضا داوری اردکانی، جلال آل احمد، شهرام پازوکی، محمد مددپور، یوسفعلی میرشکاک ، عباس معارف و مرتضی آوینی برخی از آنها هستند. دیگرانی هم که با مشی وی موافق نبودند از وی تاثیر گرفته بودند افرادی چون حسین نصر و داریوش شایگان و داریوش آشوری. در این میان، دکتر داوری بدون تردید از شاخصترین و مشهورترین شاگردان فردید به حساب میآید. او آثار و جستارهای بسیاری را به چاپ رسانده که عنوان های برخی از آنها عبارتند: فارابی: فیلسوف فرهنگ، شاعران در زمانۀ عسرت، وضع کنونی تفکر در ایران و دربارۀ غرب. او مانند تقریباً همۀ شاگردان فردید برای آنکه تصویری از وضعیت ما ارائه کنند در صدد است پیشاپیش در باب سرشت و ماهیت غرب سخن بگوید و تامل کند. به تعبیر دیگر، او هم معتقد است تقدیر ما از مجرای نسبت ما با غرب مشخص می شود. اما این غرب سرشتی دارد که باید با با سوء ظن به آن نگاه نگریست. بدین معنا که او هم دل خوشی از غرب به مثابه ظهور جنبۀ نفسانی هستی ندارد. با وجود این، داوری معتقد است که این فرهنگ غربی در جهان ما مسلط است و بنابراین ما ناگزیر هستیم نسبتی با آن برقرار کنیم. این البته ناگزیر بودنی است که در بسیاری مواقع از آن بوی تقدیر و جبر هم به مشام میآید. اینکه ما باید چه موضعی در قبال این وضعیت جدید اتخاذ کنیم پرسشی بهغایت دشوار است که دکتر داوی بدان پاسخ هم داده است. اما وی اولاً معتقد است شناختن غرب و نسبت ما از پاسخ بدین پرسش مهمتر است. ثانیاً در دوره های مختلف زندگی خویش مواضع متفاوتی را اتخاذ کرده است و ثالثاً حقیقتاً جواب های وی به اندازه تحلیل وی از ماهیت غرب و نسبت ما با ان نکات ژرف و درخوری در خود نهفته ندارد. من در باب پاسخهای دکتر داوری اردکانی به این پرسش مهم و مهیب فرهنگی ما در کتاب کیستی ما سخن گفتهام و آنها را ارزیابی کردهام. در این مجال، تنها نگاهی دارم به یکی از مقالههایی که دکتر داوری در باب یکی از نمودهای مهم غرب یعنی تکنولوژی تلویزیون نگاشته و در شمارۀ 19 نشریۀ نامۀ فرهنگ منتشر شده است. این جریده ای است که داوری سالها سردبیر آن هم بوده است. عنوان این جستار «چگونه میتوان با تلویزیون کنار آمد؟» است.
(2) جستار «چگونه می توان با تلویزیون کنار آمد؟»
جستار « چگونه می توان با تلویزیون کنار آمد؟» با این نکته آغاز میشود که رادیو و تلویزیون هماکنون ( یعنی حدود 30 سال پیش زمانی که داوری این جستار را نگاشته) به دوست و همدم و همراه ما تبدیل شدهاند. علاوه بر این، آنها نسبت ما با هستی را هم عوض کردهاند. بنابراین آنها نه تنها ابزار هستند که نسبت ما با جهان را نیز بهجد متحول کردهاند. او به تبع از آموزهه های پدیدارشناسی هایدگری معتقد است هر ابزاری نسبت ما با جهان را عوض میکند اما این در باب رادیو و تلویزیون و دیگر وسایل ارتباط جمعی به شکل عمیقتری وجود دارد. یعنی اینها بیشتر و عمیقتر نسبت ما با هستی و جهان را عوض میکنند. این البته به جهت حضور همه گیر این تکنولوژی ها است.
در این جستار و بعد از این مقدمه، داوری سریع وارد نقد تلویزیون میشود و این امر را برجسته میکند که تلویزیون روابط و همبستگیهای اجتماعی ما را در حاشیه قرار داده است. او نسبت ما با تلویزیون را با نسبت شیطان و ایوان کارامازوف در رمان برادران کارامازوف شبیه میداند که ایوان او را از خانه بیرون میکند اما غیبت شیطان هم برای ایوان پریشانآور و اضطرابافزا است. یعنی هم حضور تکنولوژی و هم غیبت آن برای ما اضطراب زا است. این وضعیت دوگانه وضعیت ممتاز ما انسان ها در هنگام مواجهه با تکنولوژی های جدید است. در این بستر، این تلویزیون است که به ما اولویت میدهد و میگوید چه کنیم وچه نکنیم و چه بپوشیم و چه بخوریم. تکنولوژی هایی چون تلویزیون بدین گونه نسبت ما با جهان را عوض می کنند و بنابراین ماهیتی جدید به ما ارزانی می دارند.
داوری در جستار خویش این مساله را برجسته میکند که ما بالاخره اختیاری هم در انتخاب برنامه ها و تولید آنها داریم و بنابراین چندان هم مجبور نیستیم که به قواعد و قوانین کلی آن تن دهیم. معتقد است ما تغییراتی در خودمان یا تکنولوژی میتوانیم بدهیم اما در نسبت آن با خودمان نمی توانیم تغییری بدهیم. به تعبیر دیگر، ما وجود خود و تلویزیون را میتوانیم عوض کنیم اما ماهیتی را که با نسبتمان با تلویزیون مشخص می شود نمی توانیم تغییر دهیم. قدرت تکنولوژی تلویزیون از این منظر عین قدرت تفکر مدرن است که نسبتی خاص را با عالم و آدم برقرار میکند. این نسبت مبتنی بر نیازی نفسانی که تصرف در هستی را در اولویت قرار میدهد تعریف میشود. جهان غرب همچنانکه بدون علم جدید شناخته نمیشود بدون تکنولوژی نوین هم ناشناخته است و این دو دو جزء مقوم غرب هستند.
در اینجا پرسش مهم دیگر این است که با تلویزیون چه باید بکنیم. تسلیم محض آن شویم یا آن را بهتمامی طرد کنیم؟ جواب داوری این به این پرسش بسیار شبیه جوابهای دیگر وی به پرسشهایی در باب نسبت ما با غرب محتاطانه است. او میگوید باید حزم داشت و آماده بود. در این وضع به تعبیر او باید با تلویزیون کنار بیاییم بدون آنکه تسلیم آن شویم. این نکته تلویحا در عنوان این جستار هم آمده است جایی که او اشاره میکند به اینکه چگونه میتوان با تلویزیون کنار آمد. فعلاً باید کجدار و مریض با این ابزار که در عین ابزار بودن عین ماهیت غرب است کنار آمد. از آن کمک گرفت که جلوی خشونت گرفته شود، کودکان با نظم و منطق و قوانین بیشتر آشنا شوند و مهارتهای زندگی را بیاموزند. بالاخره ما باید زندگی توام با آرامش و امنیت و حزم را در همین جهانی که اساسش اشتباه و غلط است داشته باشیم. از تلویزیون هم میتوانیم این انتظار را داشته باشیم که در راستای این اهداف موقتی به ما مدد برساند. با این همه ، خود معترف است که اینها همه راهکارهایی موقتی و مقطعی هستند. در ادامه تصریح میکند که توصیف این وضع سوم بهغایت دشوار است. امید او به هنرهای جدید چون شعر است که این وضعیت را متحول کنند. چگونه؟ حرف داوری این است که ما چه در مقام احتیاط و چه در مقام تغییر کلی وضع موجود به این هنرها نیازمند هستیم. این هنرها هستند که میتوانند به ما تذکر دهند که تکتولوژیهای مسلط زمانۀ خودمان چون رادیو و تلویزیون را صرفاً وسیله و ابزار نپنداریم و به آنها بهمثابۀ آنچه نسبت ما با هستی و عالم را تغییر میدهند نظر بکنیم.
(3) ارزیابی
به مانند جلسههای پیشین، به چند نکته اشاره میکنم که تصور میکنم میتوانند کمک کنند جستار دکتر داوری اردکانی را بهتر و بیشتر بفهمیم.
اول آنکه جد و جهد یک روشنفکر ایرانی را در پرداختن به برخی از تکنولوژیهای مدرن باید به فال نیک گرفت. این سنتی رایج در بین روشنفکران ایرانی نیست که تکنولوژی را موضوع پژوهش و کار فکری – روشنفکری خود قرار دهند. داوری هم به تبع از فردید و آل احمد و همه تحت تأثیر هایدگر با واسطه یا بدون واسطۀ فردید به این موضوع پرداخته است. این شاید مهمترین دلیل پرداختن داوری به مبحث تکنولوژی باشد. روشنفکران ایرانی به دلایل زیادی از جمله به این دلیل که تکنولوژی را علم کاربردی دانستهاند از پرداختن مجزا به تکنولوژی پرهیز کردهاند. داوری البته خیلی با این موضوع نپرداخته اما جدی گرفتن تکنولوژی تا همین اندازه هم جای تحسین و تقدیر دارد.
دوم آنکه نثر داوری در این جستار هم به مانند بسیاری دیگر از آثارش حقیقتاً واضح و قابل فهم است. داوری به مرور و با کوشش و تلاش بسیار به نثری دست یافته که میتوان از آن به عنوان سبکی خاص در آثار فلسفی - روشنفکری از آن یاد کرد: او فارسی را بسیار روان مینویسد و علاوه بر این زبانش از تندی و گستاخی و پرخاش به دور است. به داوری میتوان این نقد را داشت که در برهههای زیادی از زندگیاش بهتبع از برخی سیاسیکاریها، طرح روشنفکریاش را خدشهدار کرده است اما در کنار روانی و سلاست نثر، زبانش از بسیاری از توهینها و طعنهایی که روشنفکران زیادی زبانشان را بدانها آغشتهاند دور است. این نکتهای است که در این جستار هم عیان و نمایان است.
سوم. در بند پیش گفتم که نثر داوری سلیس و روان است اما این نثر با ابهام و ایهام هم همراه است. بسیاری از مفاهیم در جستارها و آثار وی بدون ایضاح مفهومی رها شدهاند . در همین جستار، کلیدیترین مفاهیم او چون: تکنولوژی، احتیاط در به کار بردن آن، جبر تکنولوژیک، ماهیت تکنولوژی و وجود تکنولوژی و تعریف هنر و جایگاه آن در تکنولوژی، کنار آمدن با تلویزیون و آرامش و امنیت در یک جهان تکنیکزده بدون انکه او کوشش موفقی در تبیین و تشریح آنها به خرج دهد بهراحتی رها میشوند. مدعیات اوهم که این مفاهیم بر آنها سوار هستند همینگونه هستند. به طور مثال، این جستار با این جمله به پایان میرسد که «کنار آمدن با رادیو و تلویزیون موقوف به این است که از توهم در مورد وسیله بودن آن خارج شویم و بکوشیم از امکانات آن به بهترین صورت ممکن استفاده کنیم و البته آگاهی به این امکانات کار آسانی نیست." تقریبا همۀ مفاهیم کلیدی این جمله بدون تحلیل کافی بهآسانی رها شدهاند. نه دقیقاً میدانیم توهم ابزار بودن تلویزیون چیست و نه دقیقاً میدانیم امکاناتشان حقیقتاً چه هستند و نه متوجه میشویم بهترین صورت ممکن دقیقاً یعنی چه؟
چهارم. چگونه میتوان از تلویزیون سخن گفت و قایل به عصر تصویر جهان بود و کوچکترین اشارهای بدان نکرد و در باب آن موضع – چه موافق و چه مخالف – نگرفت؟ به تعبیر هایدگر، عصر مدرن عصر تصویر جهان است. این نکتهای مهم در تفکر او است که باید یک شارح هایدگر موضع خودش را در قبال آن مشخص کند. یادم میآید در نقد دیدگاه سانتاگ در باب عکاسی هم همین نکته را گفتم. به نظرم این نقد در مورد جستار داوری بیشتر وارد است چون او نسبت نزدیکتری با این اندیشه برقرار میکند. اگر داوری این کار را می کرد بهتر میتوانست موضوع جستار خود را به بسیاری از تکنولوژیهای دیگر که پس از تکنولوژی تلویزیون به وجود آمدند چون شبکههای اجتماعی و انواع و اقسام تکنولوژیهای تصویر محور چون سونوگرافی، رادیوگرافی، عکس،دیجیتال، ام.ار.ای، اندوسکوپی و تلفن های هوشمند ساری و جاری کند. چیزی که او با مسیری که در این جستار اتخاذ کرده امکان آن را ندارد.
پنجم. داوری در این جستار دو تقسیمبندی مفید دارد بین ماهیت تکنولوژی با آثار آن و همچنین تمایز میان ماهیت و وجود تکنولوژی. با این همه، یک تقسیمبندی مهم از ذهن و زبان دکتر داوری در این جستار دور افتاده است و آن تقسیم معروف هایدگر میان امر فرودست (تودستی) و امر فرادست (دم دستی) است. جایی که ابزار کاری را انجام میدهد و جایی که ابزار شیئی مشخص میشود. این تقسیمبندی بسیار میتواند به کار داوری بیاید تا کارکرد و ماهیت تلویزیون را نشان دهد. به طور مثال، آنچه او در باب ابزاری بودن و ابزاری نبودن تکنولوژی تلویزیون میگوید مبتنی بر این تقسیمبندی بهتر تبیین میشود. به زبان دیگر، نمیتوان از برخی از مهمترین مباحث مربوط به فلسفۀ تکنولوژی غافل بود و در باب تلویزیون بحث نظری کرد. این کاری است که البته دکتر داوری در این جستار خود انجام داده است.
ششم و آخر اینکه نگاه ارزشگذارانۀ داوری به تکنولوژی هم قابل تذکار است. اول آنکه تفکر غربی بر جهان سیطره بافته است. دوم آنکه این تفکر وجه نفسانی تقدیر این جهان است. سوم اینکه تکنولوژی ذات این تفکر است. از این سه فرض می توان به راحتی در نظام فکری داوری این نتیجه را گرفت که تکنولوژی امری مذموماست که اگرچه ناگزیریم با آن کنار بیاییم و در استفاده از آن احتیاط ورزیم در حال هدایت ما به سمت یک ویران شهر است. با این نگاه پیش داورانه نسبت به یک تکنولوژی خاص چون تلویزیون نمی توان نگاهی واقع گرایانه بدان داشت. به تعبیر دیگر، داوری پیروی دیدگاه های غرب شناسانه اس و همچنین تلقی تقدیرگرایانه نسبت جایگاه تکنولوژی در آن پیشاپیش تکلیف خودش را با تکنولوژی های مختلف چون رادیو و تلویزیون مشخص کرده است. این شیوه البته به نظر من راه به جایی نمی برد. راه به جایی نمی برد چون اولاً نسبت به آنچه این تکنولوژی ها با بشر انضمامی می کنند گشوده نیست و ثانیا نفی پیشینی این تکنولوژی ها اجازه دیدن تغییرات ژرفی را که تکنولوژی در زندگی ما ایجاد کرده و فهم ساختار افزایشی کاهشی اش را از ما می گیرید. ثالثاً این رویکرد، حسرت گرایانه و آرزو اندیشانه است. یعنی بدون تامل بر نسبت های متفاوتی که ما با تکنولوژی ها برقرار می کنیم با احساس حسرت جهانی را که پیشاپیش بدون تکنولوژی وجود داشته تصور می کند یا نظر به دنیایی رویایی و آرمانی در آینده دارد که عاری از ظهور وجه نفسانی کنونی هستی باشد.