RUMI|اخبار و مقالات|بررسی مقالۀ « خشم فرزند ترس» اثر مارتا نوسباوم

بررسی مقالۀ «خشم فرزند ترس» اثر مارتا نوسباوم

مارتا نوسباوم

بررسی مقالۀ «خشم فرزند ترس» اثر مارتا نوسباوم

 

(1) مقدمه
مارتا نوسباوم یکی از تأثیرگذارترین و نوآورترین فیلسوفان معاصر از نیمۀ دوم سدۀ دوم به حساب می‌آید. او بیش‌تر به جهت کارهای میان‌رشته‌ای که پیوندی میان فلسفۀ کلاسیک، فلسفۀ حقوق، فلسفۀ اخلاق، فلسفۀ سیاست، ادبیات و سیاست‌گذاری‌های دولتی برقرار می‌کنند شناخته می‌شود. او یکی از معروف‌ترین شارحان فیلسوفان کلاسیک یونانی و فردی معتبر در زمینۀ عدالت و رشد انسانی چه در زمینۀ فردی و چه در زمینۀ جمعی به حساب می‌آید. او هم‌چنین از جهت روان‌نویسی جنان‌که آثارش برای غیرمتخصصان هم قابل درک و فهم است مشهور است. عناوین برخی آثار وی چون: زنان و توسعۀ انسانی (2000)، تحولات فکر: هوش هیجانی ( 2001)، قابلیت سازی (2011)، خشم و بخشش (2016) و پادشاهی ترس (2018) و عدالت برای حیوانات ( 2023) خصلت میان‌رشته‌ای آثار او را به‌وفور و به‌وضوح نشان می‌دهند. نوسباوم در سال 2018 پس از انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا در 2016 کتاب پادشاهی ترس را نگاشت تا نشان دهد ترس به عنوان یک احساس بنیادین بشری تا چه اندازه در انشقاق سیاسی و برآمدن پوپولیسم سیاسی نقش ایفا می‌کند. این ترس هم‌چنین نقشی مهم در رشد دیگر احساس‌های منفی چون: حسد، شرم، تنفر، انزجار و خشم و پدیده‌هایی چون: نژادپرستی، زن‌ستیزی، و تمامیت‌خواهی نقی مهم و حیاتی دارند. فصل سوم این کتاب «خشم، فرزند ترس» نام دارد که من در این مجال سعی می‌کنم نگاهی بیندازیم به این فصل از این کتاب جذاب و کارآمد و به‌روز. 

 

(2) نگاهی به فصل «خشم، فرزند ترس»
در این مقال،همان طور که ذکرش رفت  نوسباوم رابطۀ خشم و ترس را به بررسی می‌نشیند. خشم را احساسی در نظر می‌گیرد که حالت تدافعی در قبال خطر دارد جایی که انسان احساس فقدان قدرت و تسلط بر امری را حس و درک می‌کند. این خشم با ترسی که در قبال شکنندگی و فقدان قدرت و فقدان احترام وجود دارد در پیوند است و ناشی از این ترس به حساب می‌آید. هنگامی که انسان در موقعیتی قرار بگیرد که احساس کند هیچ واکنشی دیگر نمی‌تواند اتخاذ کند خشم‌گین می‌شود. هنگامی که درک می‌کند فردی یا نظامی سیاسی ره به خطا می‌برد و باید آن‌ها را مجازات یا تنبیه کند. هنگامی که آسیبی به کسی می‌رسد و او باید انگیزۀ کافی داشته باشد تا جواب دهد این انگیزه خشم است. نوسباوم این تعریف را از ارسطو قرض می‌گیرد. در این میان، خشم راهی است که با آن انسان احترام و عزت‌نفس خودش را بازیابی کند. می‌توان از خشم معقول هم سخن گفت اما بر طبق نظر نوسباوم، این احساس در اکثریت موارد در صدد انتقام و برگرداندن آن‌چه در گذشته رخ داده، است امری که به طور حتم معقول و عقلانی نیست. او می‌خواهد نشان دهد مانند ما یونانیان هم فهمیده بودند که تا چه اندازه خشم برای یک نظام سیاسی – حقوقی می‌تواند خطرناک باشد. در این میان، ترس در نقش سوخت برای خشم وارد عمل می‌شود. هنگامی که ترس بر ما مستولی می‌شود خشم ابزاری است که که می‌خواهد قدرت و عزت را به ما برگرداند. در عرصۀ سیاست این همکاری خشم و ترس عموماً به شرم و جدال و تعارض ختم می‌شود. برای اثبات ادعایش، نوسباوم به فلسفۀ کلاسیک، به‌خصوص دیدگاه رواقیان، و حوادث روزی چون: سیاست در امریکا رجوع می‌کند تا هم‌بستگی تام و تمام خشم و ترس را نشان دهد. سیاست‌مداران در غالب موارد ترس را به خدمت می‌گیرند تا خشمی را علیه اقلیت‌ها و مهاجران و نخبگان برانگیزند. او در انتها با تمایز گذاشتن میان دو نوع حشم، خشم مبتنی بر انتقام و خشم مبتنی گذار کردن سعی می‌کند راهی را نشان دهد که ما می‌توانیم از این آونگ ترس و خشم رهایی یابیم و عدالتی را در این بستر تعریف کنیم. به نظر او خشم جوابی خودویرانگر برای مشکلات است و به جای آن ما باید  هم‌دلی و عدالت و شفقت را جایگزین کنیم. این امر البته با خشمی که مبتنی بر گذر کردن تعریف می‌شود صورت می‌گیرد. 

 

(3) مؤخره
به نکاتی اشاره می‌کنم که تصور می‌کنم کمک می‌کنند این فصل کتاب خانم نوسباوم بهتر و بیش‌تر درک شوند:

اول. در مقدمه اشاره کردم که نوسباوم به‌جد متفکر و فیلسوفی میان‌رشته‌ای است  و این مهم در این مقاله هم نمود زیادی دارد. تسلط وی به مضامینی سیاسی و اجتماعی و حقوقی و تاریخی و فلسفی به او این اجازه را می‌دهد که نگاهی ذوجوانب به مسایل کنونی ما که یقیناً ترس و خشم از مهم‌ترین آن‌ها هستند داشته باشد. این نگاه چندجانبۀ وی به مسایل جای تحسین بسیار دارد. 

دوم. به یاری گرفتن تاریخ فلسفه برای توجه به مسایل سیاسی ما آن هم برجسته کردن دیدگاه‌های رواقی به نظرم از هنرمندی‌ها و برجستگی‌های این فصل است. این‌که فیلسوفی از دیدگاه‌های افلاتون و ارسطو مدد بگیرد که به مسایل روز نظر بیندازد البته کاری دور از ذهن و عجیب نیست اما رجوع به آرای فیلسوفان رواقی البته از نگاه ژرف وی به آرای رواقیان و هم‌چنین وجوه احساسی سیاست و حقوق و جامهۀ مدرن خبر می‌دهد. 

سوم. پیوندی که خانم نوسباوم میان خشم و ترس برقرار می‌کند نیز در جای خود عمیق و ژرف و قابل تأمل است. تاکنون در روان‌شناسی و فلسفه در باب این‌که احساسات و عواطف چه هستند و چه ماهیاتی دارند و از کجا می‌آیند سخن رفته است. این‌که ما بدانیم این احساسات چگونه هم را تقویت و تضعیف می‌کنند در این فصل به‌خوبی به بحث گذاشته شده است.

چهارم. در کنار این نقاط قوت اگر بخواهم از نقطۀ ضعفی برای این مقال یاد کنم به نظرم فقدان تعریف دقیق از خشم و در گام بعد فقدان ایضاح مفهومی ترس است. در ابتدا او خشم را به‌کلی احساس و عاطفه‌ای منفی در نظر می‌گیرد اما در انتها از خشمی به نام خشم  گذر کردن یاد می‌کند و این خشمی است که به عدالت منجر می‌شود اما نگاهش به خشم به مثابۀ عاطفه‌ای منفی - و البته نه صزفاً سلبی - است. این به نظرم برخلاف نگاه سنکا و مارکوس اورلیوس است که به نظرم این دو نگاه جامع‌تری نسبت به این مقوله داشته اند. همین مشکل در مورد ترس هم وجود دارد و نگاه خانم نوسباوم توانایی این را ندارد که میان ترس مؤثر و ترس مخرب تمایز قایل شود.

پنجم. با وجود نگاه جالب‌توجه نوسباوم به نسبت خشم و ترس، به نظرم دیدگاه او در حد یک نسبت علی معلولی ساده باقی می‌ماند و از آن فراتر نمی‌رود. به نظرم می‌توان از تأثیر خشم بر ترس هم صحبت کرد هم‌چنانکه می‌توان از احساسی مرکب سخن به میان آورد که از ترکیب خشم و ترس به وجود می آید. مانند (Rage) که می‌توان به غضب ترجمه کرد و به‌نوعی جمع خشم و ترس است. خانم نوسباوم در این مقاله از مفهوم غضب سخن گفته اما آن را به همان معنای خشم گرفته است و نه ترکیب خشم و ترس. این نگاهی نیست که در مقالۀ خانم نوسباوم فرصتی برای بروز داشته باشد. 

ششم این‌که خشم مرحلۀ گذار که به عدالت ختم می‌شود یله و رها می‌شود بدون آن‌که نوسباوم نظام سیاسی و نظریه‌ای سیاسی را برجسته کند که مبتنی بر آن نشان دهد چگونه این تحول صورت می‌گیرد. به اجمال گذشتن از این موضوع عین پهلو زدن به گونه‌ای آرمان‌گرایی سیاسی است که مکانیسم‌های قدرت و نسبت قدرت‌های سیاسی و اجتماعی را نادیده می‌گیرد.  

فایل صوتی بررسی مقالۀ «خشم فرزند ترس» اثر مارتا نوسباوم - مژده کتاب (57)