نگاهی به جستار «قدرت پیوندهای ضعیف»
مارک گرانووتر
(1) مقدمه
مارک گرانووتر متولد 1943 جامعهشناس برجستۀ امریکایی است که بیشتر به جهت کارهای جدی و تاثیرگذار در زمینۀ پیوندهای اجتماعی مشهور است. او که در پرینستون و هاروارد تحصیل کرده بعد از تدریس و پژوهش در دانشگاههای مختلف امریکایی و اروپایی از سال 1997 استاد علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه استنفورد بوده است. تا قبل از سال 1973 یعنی زمانی که گرانووتر مقابۀ معروفش » قدرت پیوندهای ضعیف» را به نگارش در میآورد عموماً پژوهشگران پیوندهای اجتماعی بر این نظر بودند که پیوندهای قوی مانند دوستیهای پایدار نقشی مهم و اساسی در توزیع اطلاعات، همبستگیهای اجتماعی، حرکتهای جمعی و نهادهای اجتماعی بر عهده دارند. به عبارت دیگر پیوندهای نزدیک مانند دوستی در سطح خرد به تحولات مهم اجتماعی در سطح کلان ختم میشوند. در جستار گرانووتر اما تکیه و تاکید بر امر دیگری است و آن پیوندهای ضعیف است همان طور که از عنوان مقالۀ وی بر میآید. اینکه معنای پیوندهای ضعیف چیست و چگونه توزیع اطلاعات را شکل میدهد و به چه تحولات اجتماعی منجر میشود محورهایی است که من بنا دارم نکاتی در مورد آنها بگویم و ارزیابی مجملی هم آنها صورت دهم.
(2) امهات مقالۀ « قدرت پیوندهای اجتماعی»
جستار با تعریف قدرت پیوند بین شخصی شروع میشود: ترکیب میزان وقت، همبستگی عاطفی، نزدیکی فکری و عاطفی و بده و بستان دوطرفه. نظریۀ غالب البته این بوده که میزان مشابهت و زمانی که دو نفر با هم صرف میکنند قدرت یک رابطۀ بین شخصی را شکل میدهد. دوستیهای جدی البته عمیق هستند و روابط انسانی ژرفی را به وجود میآورند. انسانها در این ارتباط هم را بسیار میبینند و اطلاعات زیادی را رد و بدل میکنند با این همه این اطلاعات در جمع معدود و محدودی پخش میشوند. گرانووتر با ارجاع و مطالعات کمی نشان میدهد که برخلاف نظر شایع در ارتباطهای انسانی غیرقوی قدرت پخش اطلاعات بسیار بیشتر است و یکی از دلایل عمده آن است که اطلاعات با سرعت و شدت بیشتری بین افرادی که ارتباطات جدی با هم ندارند پخش میگردد. مجسم کنید که بخواهیم قدرت پخش یک شایعه را در این دو گونه ارتباطات بررسی کنیم. در اولی افراد بارها و بارها هم را میبینند و تأثیر زیادی بر هم دارند و شخصیت یکدیگر را شکل میدهند اما کمیت محدود این ارتباطات اجازۀ پخش این شایعه را در گسترۀ وسیعی نمیدهد. مجسم کنید که بخواهیم بدانیم یک نظریه یا یک شخص یا یک نوآوری چگونه در جامعه پخش میشود.
یقیناً دوستان نزدیک با علایق مشترک در بارۀ این نوآوریها و افراد با هم صحبت میکنند اما آنچه باعث همهگیری یک جریان در جامعه میشود به همین ارتباطات غیرعمیق برمیگردد، ارتباطاتی که میتوانند ناشی از ارتباط والدین در یک میدان ورزشی که کودکان حضور دارند باشد یا در صف سینما یا در یک گردهمایی کاری. این شایعات و نوآوریها و اطلاعات میتواننداز طریق یک هستۀ مرکزی که همان دوستان نزدیک و شبیه به هم شروع شود اما در نهایت این پیوندهای ضعیف یا غیر عمیق است که به گسترش آن در جامعه دامن میزند. مقاله البته تنها به توصیف این پیوندهای ضعیف اشاره نمیکند و در مقام توصیه هم تذکارمان میدهد که هرکس که خواهان ترویج یک فکر، محصول، یا اطلاعات دیگر است باید این پیوندهای ضعیف را جدی بگیرد. فرض کنید فردی به دنبال شغل می گردد. به نظر گرانووتر به جهت ماهیت تودرتوی این پیوندهای ضعیف، این پیوندها جای مناسبی برای پیگیری این هدف است. گرانووتر به یافتههای آماری هم رجوع میکند تا اهمیت این موضوع را به طور مثال در زمینه یافتن شغل نشان دهد. به تعبیر گرانووتر، بیشتر اطلاعات مهم ما در زندگی از سوی افرادی به ما ارزانی داده میشود که حضوری جدی در زندگی ما ندارند و به تعبیر خود گرانووتر افرادی فراموششده هستند. در سطح فردی این پیوندها منابع مهمی از اطلاعات را در دسترس ما قرار میدهند. به نظر گرانووتر اما این ایده قابل گسترش با وضعیت نهادها و مؤسسات انتفاعی و غیرانتفاعی متفاوت هم هست. مؤسسات و نهادهای یکه بیشتر و بهتر پیوندهای غیرعمیق را جدی میگیرند این مجال را فراهم میکنند تا بیشتر شناخته شوند و اهدافشان را بهتر به پیش ببرند. این امری است که به نظر گرانووتر، در نظریۀ اجتماعی در مورد پیوندهای جمعی در زمانۀ انتشار این مقاله کمتر مورد توجه و اقبال قرار گرفته است.
جستار گرانووتر این امکان را فراهم میکند که داد و ستد دو سطح خرد و کلان در ارتباطات اجتماعی را با تکیه بر مفهوم پیامدهای ضعیف – که عموماً در این نظریههای اجتماعی به عنوان عامل از خودبیگانگی معرفی میشد و جدی قلمداد نمیگشت – مشاهده کنیم. این ارتباطات ضعیف به نظر وی بخشی مهم از زندگی ما را تشکیل میدهد و نقشی اساسی در وضعیت معاش ما، اطلاعاتی که کسب میکنیم، دریافت و برداشت از جهان و جامعهای که در آن زیست میکنیم و قدرت معرفی ما به جامعه برعهده دارد. خواه این ما افراد باشند و خواه نهادها و مؤسسههای مختلف. با وجود این، گرانووتر میپذیرد که پرسشهای زیادی هستند که باید بعد از این مورد بررسی قرار بگیرند. او متواضعانه میپذیرد که نظریهاش در باب نسبت قدرت و درجۀ تخصص در این پیوندها، جایگاه پیوندهای اجتماعی نادرست در این بستر و تحولات این پیوندها در گذر زمان صامت و ساکت است. او پژوهشگران را به تأمل در این بحثها دعوت میکند.
(3)مؤخره
به چندین نکته اشاره میکنم که تصور میکنم فهم مقالۀ گرانووتر را ممکن است آسانتر کنند.
اول. آنکه به نظرم مقالۀ گرانووتر بسیاری از ویژگیهای یک مقالۀ کلاسیک که باید از سوی همۀ پژوهشگران علوم انسانی و اجتماعی و حتی علوم طبیعی مطالعه شود را دارد. مقاله مبتنی بر یافتههای جدی زمانهاش نگاشته شده است، مسآلۀ مشخصی را مدنظر قرار داده است، موضعی انتقادی نسبت به دانش زمانۀ خود در این عرصه دارد، دانش زمانۀ خودش را در این عرصه به جلو میبرد، متواضع است، با زبانی صریح و به دور از ابهام نگاشته شده است، در ابتدا در همایشی عرضه شده و نظرات مختلف جدی را پیشاپیش مدنظر داشته است و عاقبت آنکه پرسشهایی را برای پیشبرد خودش برای پژوهشگران دیگر مطرح میکند. میدانم که مقالۀ گرانووتر بسیار از سوی روانشناسان اجتماعی و متخصصان تبلیغات خوانده شده اما در عرصۀ خودش هم کاری جدی و تقریباً انقلابی است.
دوم. با وجود همۀ این نقاط قوت، اگر بتوان از نقاط ضعفش صحبت کرد به نظرم یکی از مهمترین آنها گشوده نبودن به وضعیتهایی است که در آن تمایز میان پیوند ضعیف و پیوند قوی رنگ میبازد. نمونۀ بسیار برجستهاش نضج گرفتن شبکههای اجتماعی است که به نظر جایی میان این تمایز باقی نگذاشتهاند. به طور مثال هنگامی که در فیسبوک از دوست سخن میرود هم معنای پیوند قوی و هم پیوند ضعیف مد نظر هستند و هر دو هم تأثیری ژرف برای همبستگیهای اجتماعی و توزیع اطلاعات بر عهده دارند.
سوم اینکه هنگامی که گرانووتر از مفهوم قدرت در عنوان قدرت پیوندهای ضعیف سخن میراند از ترکیب میزان وقت، همبستگی عاطفی، نزدیکی فکری و عاطفی و بده و بستان دوطرفه سخن میگوید. این مفهوم به وجود تلاش برای تعریف دقیق و جامع و مانع هنوز مبهم است و معلوم نیست از چه نوع تأثیر و تأثری به معنای دقیق کلمه سخن میرود. آیا صرفاً تأثیر بر تعدادی زیادی افراد و نهادها مدنظر است یا کیفیت این تأثیر هم مورد توجه قرار میگیرد. آیا نتیجۀ مشخصی در یک موضوع معین چون شغل در آن برجسته است یا فهم عمیق از خود و جامعه هم مورد توجه قرار میگیرد؟
چهارم. مقاله به جهت نسبت به رویکردهای فرهنگی دیگر – به جز فرهنگ غربی – صامت است. گویی این نظریه برای شهروند غربی با موقعیت طبقۀ متوسط نگاشته و طرح شده است. شیوۀ توزیع اطلاعات در جوامع کوچکتر شاید بتواند به طوری کاملاً متفاوت از آنچه گرانووتر مطرح میکند عیان شود
پنجم. نظریۀ بهجد نسبت به تاثیر ساختارهای سیاسی نابرابر که جلوی توزیع منصفانۀ اطلاعات را یمگیرند صامت و ساکت است. این پیوندهای ضعیف مانند پیوندهای قوی در یک بستر سیاسی مطرح میشوند که میتوانند اطلاعات را بهجد دستکاری کنند. او البته در انتهای مقالهاش اشارهای کلی به این مشکل و معضل میکند.
ششم و آخر اینکه این کتاب رد زبان فارسی در کم و بیش در متون و آثار مختلف مورد توجه قرار گرفته است. به طور مثال آقای دکتر آذرخش مکری در هنگامی که دو کتاب یکی تغییر و دیگری رفتار چگونه گسترش پیدا میکند اثر دامون سنتولا استاد جامعه شناسی دانشگاه پنسیلوانیا را بررسی کرده است به این مقاله ارجاع داده است. نقد ایشان به این کتاب این است که هنوز دوستیهای عمیق و تأثیر های جدی انسانی تحت تاثیر پیوندهای قوی است و نه ضعیف. به نظرم مفهوم تأثیر گرانووتر هر معنایی داشته باشد و هر چقدر هم مبهم باشد – که در بند سوم بدان اشارت داشتم – به معنای تأثیر در تغییر یک عادت و رفتار نهادینه شده در انسان نیست و بیشتر در سطح اطلاعات و شیوع آنها مطرح است. با این معنا، تصور میکنم خوانش دکتر مکری از این مقاله درست و یا لااقل کامل نیست.